🖤شیطان و فرشته🤍پارت اخر
...
جولیا:
الیا زنگ زد به نینو و نینو اومد، الیا به نینو نگفت و فقط بهش گفت که که بره پیش جک و ازش بپرسه حسش نسبت به من چیه
جک:
نینو: اومد پیشم و ازم پرسید:یه سوال دارم ازت
جک: چه سوالی
نینو: چن وقته رفتا راتو زیر نظر دارم به جولیا علاقه داری نه؟
جک: چ.. چچ..چی نه... یعنی اره ..فکنم
نینو: چرا بهش نمیگی رفیق؟
جک: خب یکم برام سخته ولی بهش میگم
جک:
الیا و نینو رفتن. و دوباره من و جولیا تنها بودیم
جولیا:
رفتم پایین و دیدم جک نیست دلم از گشنکی درد میکرد
رفتم ببینم چی داریم بخورم دیدم چنتا نودل داریم من نودل فلفلی رو برداشتم و منتظر موندم که اب جوش بیاد که یکی از پشت بغلم کرد و یه دسته گل به اندازه وزنم بهم داد
جولیا: داری چیکار میکنی؟
جک: میدونی خیلی جولو خودمو گرفتم ولی دیگه نمیتونم بهت نگم من...میدونی...م ..مم ... من عاشقت شدم
جولیا: خب میدونی تو کاری کردی که من یه شیطان متفاوت بشم
جک: پ...پس توعم عاشقمی؟
جولیا: خب حالا مزه نریز ایش
بله دوباره بقیشو سانسور میکنم خودتون بفهمید دیگه😁