🖤شیطان و فرشته🤍پارت10
...
جولیا:
نمیدونم ولی داره یه بلایی سرم میاد چون چون وقتی اون باهام حرف میزنه یه احساسی پیدا میکنم باید با الیا در میون بزارم
جولیا: الو الیا پاشو بیا خونه ی جک اینا
الیا: باشه اومدم
جولیا: یه ده دقیقه ای گذشت تا زنگ در بلاخره خورد
جک: من درو باز میکنم
جولیا: لازم نکرده الیاس
جک: اها باشه
جولیا: بدو بدو اومدم پایین که یهویی پام به پام گیر کرد داشتم میافتادم که یهویی جک از همون جا پرید(پرواز کرد😂)اومد. نفهمیدم چیشد ولی چشمامو که باز کردم دیدم تو بغلش منو گرفته داشتم از تپش قلب میمردم هولش دادم و گفتم: چه غلتی مکنی اومد حرفی بزنه که دویدم پایینو درو برای الیا باز کردم
الیا: کجا موندی دختر
جولیا: بیا همچیو برات تعریف میکنم
جولیا: دست الیا رو گرفتمو دویدم سمت اوتاقم همینجوری که داشتم میدوییدم جکم داشت نگام میکرد.
همچیو برای الیا تعریف کردم.
الیا: باورم نمیشه تو عاشقش شدی
جولیا:چی امکان نداره
الیا: ولی دیگه شده من به نینو میگم باحاش حرف بزنه اینجور که تو میگی اونم عاشقته.
جولیا :ولی من یه شیطانم من اصلا احساس ندارم که بخوام عاشقش بشم
الیا: ولی احساساتت فعال شده مگه بده
جولیا: اره بده احساسات ادمو نابود میکنن
الیا: نمیخوای قبول کنی خودتم اینو میدونی که عاشقش شدی.
جولیا: باشه قبول میکنم
الیا: هوراااا الان به نینو زنگ میزنم
پایان پارت 10 حمایت فراموش نشه عشقولیا.😘