🖤شیطان و فرشته🤍 پارت 1

Dyana Dyana Dyana · 1402/03/17 16:19 · خواندن 1 دقیقه

جولیا:

صبح شده بود مثل هروز داشتم حاضر میشدم که برم مدرسه  از در اومدم بیرون و راهی شدم، داشتم برا خودم میرفتم که یهویی 

الیا:جولیا جولیا صبر کن منم بیام 

جولیا:تو دلم گفتم باز شروع شد

الیا:سلام صبح بخیر

جولیا:سلام 

الیا:اگه گفتی دیشب چیشد وای خدا اصلا فکرشم ...

جولیا: اینو گفتم باز شروع شد همینجوری در گوشم داشت ویز ویز میکرد که بلاخره رسیدیم مدرسه داشتیم میرفتم تو کلاس میدونستم اونجا تنها جاییه که میتونم از شر حرف زدن الیا خلاص شم.             وارد کلاس شدیم                                             الیا: بقیشو بعدا برات تعریف میکنم

جولیا:هوففف 

رفتیمو سر جای خودمون نشستیم خدا روشکر که میزش با میز من فاصله داره واگر نه که بیچاره میشدم .                                                       زنگ خورد و معلم وارد کلاس شد،  بچه ها عین همیشه بلند شدن منم که رو صندلیم نشسته بودمو پامم روی نیمکت دراز کرده بودم ادامسمو باد کردمو دفترمو از تو کیفم در اوردم.

جک: 

هاااا (خمیازه کشید)

ای وای دوباره دیرم شد،پاشدمو سریع سریع دستی به سر و صورتم کشیدمو از در خونه اومدم بیرو تا جایی که میتونستم سریع میدویدم 

مطمعانم ایندفه دیگه معلم کلمو میکنه 

سریع از پله ها رفتم بالا و  وارد کلاس شدم 

معلم که منو دید با عصبانیت گف:...

اگه خوشتون اومد لایک و کامنت بزارید .

راستی یادم رفت تو توضحات اینارو بنویسم

جولیا:۱۵ سالشه

جک:۲۰ سالشه

الیا:۱۶ سالشه

ننو:۱۷ سالشه

کلویی:۱۶ سالشه

ساورینا:۱۶ سالشه

کلویی و ساورینا تو کلاس الیا و جولیا هستن.

شهری که توش زندگی میکنن کره هستش.

بازم میگم لطفا لایک و کامنت فراموش نشه.