🖤شیطان و فرشته🤍پارت 5

Dyana Dyana Dyana · 1402/03/18 12:53 · خواندن 1 دقیقه

...

جولیا:

رفتیم داخل کلاس اشبزی نشستم سر میز ولی هیچکس نبود منتظر موندم موندم موندم 

پووف پس این اهمقا کجا موندن

جک:

نشسته بودیم داخل کلاس هرجارو میدیدم اون ج جولیا اره جولیا بود جولیارو نمیدیدم 

جک:من میرم دشویی

معلم: باشه ولی زود برگرد

جک:

چشمی گفتمو از کلاس اومدم بیرون سریع رفتم پایینو گشتم هرجارو که فکر کنید گشتم ولی نبود 

فکر کن پسر فکر کن کجا میتونه رفته باشه             فقط یه جارو نگشته بودم، کلاس اشبزی دوم بدون تردید رفتم اونجا ردو بازکردم

جولیا:

هویی اروم تر،، پس بلاخره اومدی بقیه کجان؟

جک: اولن یه بار دیگم بهت گفتم درست حرف بزن دوم خانون باهوش کلاسو اشتباهی اومدی

از جاش بلند شدو با پرویی گفت :میمردی همینو زوتر بگی 

جک: خوبی بهت نیومده  

راستی من تاحالا تورو ندیده بودم ولی میدونی مادر پدرامون دوستای چندین و چنساله ی همن

جولیا: نه فقط تو میدونستی 

حالاکه چی؟

جک: بری خونه میفهمی 

قراره توی رومخو تحمل کنم

جولیا: هه نیست تو خیلی بزرگ واری

جک:

نیش خدی زدو موحاشو تکونی دادو رفت 

پوف چه دختری هااا

پایان پارت 5

لایک و کامنت بزاریدددد جان جدتون.